ملیساملیسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

ملیسا ؛ هدیه آسمانی

دخترم، ملیسای بابا، از وقتی که پا به این دنیای خاکی گذاشتی، شروع به نوشتن کردم، نوشتم از عشق پدری که عاشقانه دخارش رو دوست داشت. بمونی یرام با

معجون تمام خوشیها و آرزوهای بابا و مامان ، ملیسا خانم

  چند وقت پیش داشتم تبلیغ تلویزیون رو نگاه می کردم ، یه تبلیغی بود که پدر پیری روی نیمکت باغ کنار پسرش نشسته بود و دائم یه گنجشک رو به پسرش نشون می داد و ازش سوال می کرد که این چیه ؟پسر چند باز جواب پدرش رو داد و بعد از مدتی عصبانی شد که ای بابا چند بار یه سوال رو می پرسی ؟ پیرمرد بلند شد و رفت دفتر خاطراتش رو آورد . دقیقا 30 سال پیش و در همون روز ، خاطره ای رو که نوشته بود برای پس بازگو کرد : با این توصیف : امروز با پسر سه سالم تو باغ نشسته بودیم که  پسرم بیش از بیست بار یک گنجشک رو به من نشون داد و اسمش رو پرسید و من هم هر بار با اشتیاق بیشتر از بار قبل بهش جواب دادم : گنجشک . ملیسای عزیزم ، دختر زیبا و مه ر...
27 آذر 1392
1